مردم هر منطقه بنا به ویژگیهای اقلیمی خود، موسیقی، شعر، ترانه، نقاشی، حتی هنرهای تجسمی مخصوص به خود را دارند. ودر مناطق مختلف ایران، هر قوم و طایفهای بسته به موقعیت اقلیمی خود هنر خاص خود را آفریده است.
در شمال ایران، با وجود داشتههای هنری متفاوت موسیقیها و آواهایی شنیده میشود که هر کدام مخصوص روزهای خاصی است. موسیقی شالی یا آواهایی که شالیکاران در مزارع میخوانند در حقیقت اگر به دقت شنیده و بررسی شود و با کلیدواژگان آن را رهگیری کرد میتوان بهراحتی مردمی را دید که خودِ درونی و خستگیناپذیرشان را در کوتاهبلندی هجاهای موسیقی تکرار و تصویر میکنند.
«بجار»(برنجزار) قرنهاست که دستها و پاهای مردمی را حس و لمس میکند که در درون آن زندگی میکنند، به زندگی عشق میورزند و رد هستی را در قطرههای گلآلود شالیزار دنبال میکنند.برنجکاری یا حتی بجارداری در گذشته گیلان از شغلهای آبوناندار بود. هر کس که قطعه زمینی داشت، میتوانست به داراییاش فخر بفروشد و به آن ببالد. شاید همین اهمیت و نگاه است که برنج هنوز از داراییهای مردم خطه شمال( گیلان و مازندران) محسوب میشود؛ سوا از آنکه برنج اکنون یکی از اقلام استراتژیک هم به شمار میآید.
امروزه گرچه برخی از وسایل صنعتی و مدرن رد پای شالیکار را پر کردهاند، اما همراه رنج و خستگی شالیکاران هنر هم تبلور یافته بود، آن هم هنر آسمانی، هنر موسیقی. موسیقی شالیزار موسیقی سبز، خیس و نمناک است. میتوان با موسیقیاش کار کرد، شخم زد، نشاءو درو کرد و خلاصه زندگی کرد. به همین دلیل موسیقی در شالیزار جاری میشود و بههمراه خیشوخاش داس(داهره) ملودیای جاری میشود که به شالیکاران آرامش میدهد و سختی آنها را به آرامش و راحتی مبدل میسازد.
در شعر شالی عادتهای بومی، محلی و باورها و دلمشغولیهای آنها را میتوان دید. دوست داشتنها، دشمنیها، جاها و مکانها به وضوح دیده میشوند. کسی که شالیکار نیست،گالش یا دامدار است، فرقش با شالیکار مشخص است. اتفاقا در شعر هم این تفاوتها بروز مییابد.
در شعرهای گیلانیها البته بیجار و برنجکاری بیشتر نمود دارد و شاعران بومی گیلان این ویژگی را صریحتر بیان میکردند:
بیجارونه همه «مولایی» کارم/ امید بر خانه کبلایی دارم/ اخر کبلایی لاکوچنگ بیارم/ خیال کونوم که دنیاره مودارم(همه برنجزارها را مولایی- نام نوعی برنج- میکارم/ همه امیدم به خانه کربلایی است/ اگر با دختر کربلایی ازدواج کنم/ انگار دنیا را به من دادهاند.)
در شعرهای شالی، شاید همه واژهها از داس، ساقه و آببندان نباشد، اما فضایی که شاعر آن را خلق میکند در رابطه با شالی و کشتوکار است.در شعر شالی با تمام سختیهایی که شاعر آن را لمس میکند، زیبایی زندگی در واژهواژه آن جریان دارد. از غم، اندوه و ناامیدی در آن خبری نیست. شعر شالی شعر امید و زندگی است. زمینی که شالیکار در آن زندگی میکند، بیش از آنکه بخواهد برنج بکارد، عشق و امید میکارد.نظرات شما عزیزان:
برچسبها: